قسمت نهم، آنه و دیانا برای اولین بار همدیگه رو ملاقات میکنن و در باغچه گلهای دیانا باهم پیوند دوستی می بندن، تا غم و شادی هاشون رو باهم قسمت کنن و دوستانی ابدی برای هم باشن. به گفته خود آنه، باهم قرار گذاشتن "مثل برگ سبزی که در سیال (جاری بودن) آب، به پاکی آب فکر میکنه، ما هم به پیوند دوستی صادقانه مون فکر کنیم".
-من به درگاه خداوند بزرگ سوگند یاد میکنم، تا آخرین لحظه زندگی ام به دیانا باری وفادار باشم، و غم و شادی هامو با اون قسمت کنم.
نیرنگ ها، در همدلی های پاک...
بی رنگ و پوسیده اند...
من قلبم همیشه برای این همدلی ها و دوستی ها...
می تپیده و خواهد تپید...
و عطشان این راه را، سیراب خواهد کرد...
آنگاه غنچه های دوستی...
ره به دل خواهند یافت...
و شکوفا خواهند شد...
من همیشه در آرزوی پیوند دوستی های صادقانه...
بوده ام و، خواهم بود...
حالا نوبت توست. اسم من، آنه شرلیه.
من به درگاه خداوند بزرگ سوگند یاد میکنم تا آخرین لحظۀ زندگیم به آنه شرلی وفادار باشم، و غم ها و شادی هامو با اون قسمت کنم.
نظرات شما عزیزان:
:: موضوعات مرتبط:
انه شرلی ،
،
|